از آرشیو دی 95

ساخت وبلاگ

از آرشیو دی 95

توهمات یک دیوونه ی خودخواسته

  • نه...مطمئنم همه ی این ماجرا یه شوخیه...مگه میشه غیر از این باشه؟... یه روزی از همین روزا میاد میگه ففری داشتم باهات شوخی میکردم...میخواستم ببینم چقدر جنبه ی شوخی داری!

  • نه....دارم خواب میبینم .... زود زود از خواب می­پرم ....می­بینم با لبخند بالای سرم واستاده... میگه چه خوابی میدیدی؟ همش توی خواب هق هق میکردی!

  • نه بابا مگه میشه؟ اصلا امکان نداره!  احتمالا مریض شده...  آلزایمر گرفته.... وگرنه مگه میشه بتونه منو فراموش کنه... نادیده بگیره...

  • نه بابا مگه میشه اون انقدر سنگدل باشه؟! مگه اون همونی نبود که سالهای اول یه بار که گفتم بهتره تمومش کنیم بلند بلند زد زیر گریه؟!

بعد یهو  به خودم میام ..

  • بابا از این بشر دو پا هر چی بگی برمیاد....  مگه کم بوده در طول تاریخ برادر کشی، پدرکشی.....عاشق کشی ....

  • عاشق کشی آره... ولی معشوق کشی دیگه نوبره!!  

  • معشوق، اگه عاشق عاشقش بشه، دیگه خونش مباهه!! 

  • تمومش کن بابا... همینه که هست... چه باور کنی چه نکنی... ولی بهتره باور کنی چون در غیر اینصورت مجبوریم ببریمت بیمارستان روانی بستریت کنیم ...

  • خب ببرین.. اگه آدمای عاقل اونایین که دنیا  رو انقدر ناموزون کردن  من ترجیح میدم دیوونه باشم... برم دیوونه خونه...

پيام هاي ديگران ()        link        ۱۳٩٦/٥/۳٠ - fafarit
به تو از تو می نویسم...
ما را در سایت به تو از تو می نویسم دنبال می کنید

برچسب : آرشیو, نویسنده : bfafarit851 بازدید : 6 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 20:15